جدول جو
جدول جو

معنی عربده جو - جستجوی لغت در جدول جو

عربده جو
ستیزه جو، جنگجو، آشوب طلب، آنکه نعره و فریاد می زند و آشوب برپا می کند
تصویری از عربده جو
تصویر عربده جو
فرهنگ فارسی عمید
عربده جو
ستیزه جو، مبارزطلب، بدخلق، بدخو، بدمست، نعره زن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عربده جویی
تصویر عربده جویی
بدمستی، آشوب طلبی
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
کنایه از جنگجوی و جنگ آور باشد. (آنندراج). پرخاشجوی. ستیزه جوی و هنگامه جوی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، کنایه از چاپلوس و فریب دهنده و کنایه از بازیگر و حقه باز هم هست. (آنندراج) :
هر آنکه بر رخ منظور ما نظردارد
بترک خویش بگوید که یار عربده جوست.
سعدی.
ز چرخ عربده جویش خدنگ تیر جفا
نخست در دل مردان هوشیار آید.
سعدی.
نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان
نیم شب دوش ببالین من آمد بنشست.
حافظ.
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ دَ / دِ)
عمل عربده جو. پرخاشجویی. مجادله
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ دَ / دِ گَ)
فریادگر. داد و بیداد کننده
لغت نامه دهخدا
تصویری از عربده جوی
تصویر عربده جوی
جنگ آور، ستیزه جوی
فرهنگ لغت هوشیار
فتویی بد خویی بد مستی بد خویی، بد مستی، نعره زنی، حقه بازی. بد خویی، بد مستی، نعره زنی، حقه بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربده جویی
تصویر عربده جویی
داد و فریاد و جار و جنجال راه انداختن، بدخویی، بدمستی
فرهنگ فارسی معین